باز گردد عاقبت این در بلی
|
|
رو نماید یار سیمین بر بلی
|
ساقی ما یاد این مستان کند
|
|
بار دیگر با می و ساغر بلی
|
نوبهار حسن آید سوی باغ
|
|
بشکفد آن شاخههای تر بلی
|
طاقهای سبز چون بندد چمن
|
|
جفت گردد ورد و نیلوفر بلی
|
دامن پرخاک و خاشاک زمین
|
|
پر شود از مشک و از عنبر بلی
|
آن بر سیمین و این روی چو زر
|
|
اندرآمیزند سیم و زر بلی
|
این سر مخمور اندیشه پرست
|
|
مست گردد زان می احمر بلی
|
این دو چشم اشکبار نوحه گر
|
|
روشنی یابد از آن منظر بلی
|
گوشها که حلقه در گوش وی است
|
|
حلقهها یابند از آن زرگر بلی
|
شاهد جان چون شهادت عرضه کرد
|
|
یابد ایمان این دل کافر بلی
|
چون براق عشق از گردون رسید
|
|
وارهد عیسی جان زین خر بلی
|
جمله خلق جهان در یک کس است
|
|
او بود از صد جهان بهتر بلی
|
من خمش کردم ولیکن در دلم
|
|
تا ابد روید نی و شکر بلی
|