گوید آن دلبر که چون همدل شدی | با هوس همراه و هم منزل شدی | |
از میان نقشها پنهان شدی | در جهان جانها حاصل شدی | |
هم برآوردی سر از لطف خدا | هم به شمشیر خدا بسمل شدی | |
پیش آتش رو تو از نقصان مترس | چونک از آتش چنین کامل شدی | |
عشرت دیوانگان را دیدهای | ننگ بادت باز چون عاقل شدی | |
چون نهای حیوان چه مست سبزهای | چون نمردی چون در آب و گل شدی | |
آستین شه صلاح الدین بگیر | ور نگیری باطل باطل شدی |