ای که تو چشمه حیوان و بهار چمنی
|
|
چو منی تو خود خود را کی بگوید چو منی
|
من شبم تو مه بدری مگریز از شب خویش
|
|
مه کی باشد که تو خورشید دو صد انجمی
|
پاسبان در تو ماه برین بام فلک
|
|
تو که در مقعد صدقی چو شه اندر وطنی
|
ماه پیمانه عمر است گهی پر گه نیم
|
|
تو به پیمانه نگنجی تو نه عمر زمنی
|
هر کی در عهد تو از جور زمانه گله کرد
|
|
سزد ار کفش جفا بر دهن او بزنی
|
کاین زمانه چو تن است و تو در او چون جانی
|
|
جان بود تن نبود تن چو تو جان جان تنی
|
سجده کردند ملایک تن آدم را زود
|
|
پرتو جان تو دیدند در آن جسم سنی
|
اهرمن صورت گل دید و سرش سجده نکرد
|
|
چوب رد بر سرش آمد که برو اهرمنی
|