بی شک الفست احد، ازو جوی مدد | وز شخص احد به ظاهر آمد احمد | |
در ارض محمد شد و محمود آمد | اذ قال الله: قل هو الله احد |
□
جانا من و تو نمونهی پرگاریم | سر گر چه دو کردهایم یک تن داریم | |
بر نقطه روانیم کنون چون پرگار | در آخر کار سر بهم باز آریم |
□
در درویشی هیچ کم و بیش مدان | یک موی تو در تصرف خویش مدان | |
و آنرا که بود روی به دنیا و به دین | در دوزخ یا بهشت درویش مدان |
□
از هر چه نه از بهر تو کردم توبه | ور بی تو غمی خوردم از آن غم توبه | |
و آن نیز که بعد ازین برای تو کنم | گر بهتر از آن توان از آن هم توبه |