چو نماز شام هر کس بنهد چراغ و خوانی
|
|
منم و خیال یاری غم و نوحه و فغانی
|
چو وضو ز اشک سازم بود آتشین نمازم
|
|
در مسجدم بسوزد چو بدو رسد اذانی
|
رخ قبلهام کجا شد که نماز من قضا شد
|
|
ز قضا رسد هماره به من و تو امتحانی
|
عجبا نماز مستان تو بگو درست هست آن
|
|
که نداند او زمانی نشناسد او مکانی
|
عجبا دو رکعت است این عجبا که هشتمین است
|
|
عجبا چه سوره خواندم چو نداشتم زبانی
|
در حق چگونه کوبم که نه دست ماند و نه دل
|
|
دل و دست چون تو بردی بده ای خدا امانی
|
به خدا خبر ندارم چو نماز میگزارم
|
|
که تمام شد رکوعی که امام شد فلانی
|
پس از این چو سایه باشم پس و پیش هر امامی
|
|
که بکاهم و فزایم ز حراک سایه بانی
|
به رکوع سایه منگر به قیام سایه منگر
|
|
مطلب ز سایه قصدی مطلب ز سایه جانی
|
ز حساب رست سایه که به جان غیر جنبد
|
|
که همیزند دو دستک که کجاست سایه دانی
|
چو شه است سایه بانم چو روان شود روانم
|
|
چو نشیند او نشستم به کرانه دکانی
|
چو مرا نماند مایه منم و حدیث سایه
|
|
چه کند دهان سایه تبعیت دهانی
|
نکنی خمش برادر چو پری ز آب و آذر
|
|
ز سبو همان تلابد که در او کنند یا نی
|