گویند به حشر گفتگو خواهد بود | وان یار عزیز تندخو خواهد بود | |
از خیر محض جز نکویی ناید | خوش باش که عاقبت نکو خواهد بود |
□
عاشق که غمش بر همه کس ظاهر بود | جمعیت او تفرقهی خاطر بود | |
در دهر دمی خوش نزده شاد بزیست | گویا که دم خوشش دم آخر بود |
□
آن کس که زروی علم و دین اهل بود | داند که جواب شبهه بس سهل بود | |
علم ازلی علت عصیان بودن | پیش حکما ز غایت جهل بود |
□
زان ناله که در بستر غم دوشم بود | غمهای جهان جمله فراموشم بود | |
یاران همه درد من شنیدند ولی | یاری که درو کرد اثر گوشم بود |
□
بخشای بر آنکه جز تو یارش نبود | جز خوردن اندوه تو کارش نبود | |
در عشق تو حالتیش باشد که دمی | هم با تو و هم بی تو قرارش نبود |
□
آن وقت که این انجم و افلاک نبود | وین آب و هوا و آتش و خاک نبود | |
اسرار یگانگی سبق میگفتم | وین قالب و این نوا و ادارک نبود |
□
جایی که تو باشی اثر غم نبود | آنجا که نباشی دل خرم نبود | |
آن را که ز فرقت تو یک دم نبود | شادیش زمین و آسمان کم نبود |
□
عاشق به یقین دان که مسلمان نبود | در مذهب عشق کفر و ایمان نبود | |
در عشق دل و عقل و تن و جان نبود | هر کس که چنین باشد نادان نبود |
□
نه کس که زجور دهر افسرده نبود | نی گل که درین زمانه پژمرده نبود | |
آنرا که بیامدست زیبا آمد | دانی که بیامده چو آورده نبود |
□
هر چند که جان عارف آگاه بود | کی در حرم قدس تواش راه بود | |
دست همه اهل کشف و ارباب شهود | از دامن ادراک تو کوتاه بود |