صنما چونک فریبی همه عیار فریبی
|
|
صنما چون همه جانی دل هشیار فریبی
|
سحری چون قمر آیی به خرابات درآیی
|
|
بت و بتخانه بسوزی دل و دلدار فریبی
|
دل آشفته نگیری خرد خفته نگیری
|
|
تو بدان نرگس خفته همه بیدار فریبی
|
ز غمت سنگ گدازد رمه با گرگ بسازد
|
|
رمه و گرگ و شبان را تو به یک بار فریبی
|
چه کنم جان و بدن را چه کنم قوت تن را
|
|
که تو جبار جهانی همه بیمار فریبی
|
قمر زنگی شب را تو کنی رومی مه رو
|
|
همه کوران سیه را تو به انوار فریبی
|
همه را گوش بگیری شنوایی برسانی
|
|
همه را چشم گشایی و به دیدار فریبی
|
تو نه آنی که فریبی ز کسی صرفه بجویی
|
|
تو همه لطف و عطایی تو به ایثار فریبی
|
تو صلاح دل و دینی تو در این لطف چنینی
|
|
که کمین خار فنا را سوی گلزار فریبی
|