قسمت اول

یا رب به محمد و علی و زهرا یا رب به حسین و حسن و آل‌عبا
کز لطف برآر حاجتم در دو سرا بی‌منت خلق یا علی الاعلا

ای شیر سرافراز زبردست خدا ای تیر شهاب ثاقب شست خدا
آزادم کن ز دست این بی‌دستان دست من و دامن تو ای دست خدا

منصور حلاج آن نهنگ دریا کز پنبه‌ی تن دانه‌ی جان کرد جدا
روزیکه انا الحق به زبان می‌آورد منصور کجا بود؟ خدا بود خدا

در دیده بجای خواب آبست مرا زیرا که بدیدنت شتابست مرا
گویند بخواب تا به خواب‌ش بینی ای بیخبران چه جای خوابست مرا

آن رشته که قوت روانست مرا آرامش جان ناتوانست مرا
بر لب چو کشی جان کشدم از پی آن پیوند چو با رشته‌ی جانست مرا

پرسیدم ازو واسطه‌ی هجران را گفتا سببی هست بگویم آن را
من چشم توام اگر نبینی چه عجب من جان توام کسی نبیند جان را

ای دوست دوا فرست بیماران را روزی ده جن و انس و هم یاران را
ما تشنه لبان وادی حرمانیم بر کشت امید ما بده باران را

تسبیح ملک را و صفا رضوان را دوزخ بد را بهشت مر نیکان را
دیبا جم را و قیصر و خاقان را جانان ما را و جان ما جانان را

هرگاه که بینی دو سه سرگردانرا عیب ره مردان نتوان کرد آنرا
تقلید دو سه مقلد بی‌معنی بدنام کند ره جوانمردان را

دی شانه زد آن ماه خم گیسو را بر چهره نهاد زلف عنبر بو را
پوشید بدین حیله رخ نیکو را تا هر که نه محرم نشناسد او را