ای تو جان صد گلستان از سمن پنهان شدی
|
|
ای تو جان جان جانم چون ز من پنهان شدی
|
چون فلک از توست روشن پس تو را محجوب چیست
|
|
چونک تن از توست زنده چون ز تن پنهان شدی
|
از کمال غیرت حق وز جمال حسن خویش
|
|
ای شه مردان چنین از مرد و زن پنهان شدی
|
ای تو شمع نه فلک کز نه فلک بگذشتهای
|
|
تا چه سر است اینک تو اندر لگن پنهان شدی
|
ای سهیلی کفتاب از روی تو بیخود شدهست
|
|
خیر باشد خیر باشد کز یمن پنهان شدی
|
مشک تاتاری به هر دم میکند غمزی به خلق
|
|
چونک سلطان خطایی وز ختن پنهان شدی
|
گر ز ما پنهان شوی وز هر دو عالم چه عجب
|
|
ای مه بیخویشتن کز خویشتن پنهان شدی
|
آن چنان پنهان شدی ای آشکار جانها
|
|
تا ز بس پنهانی از پنهان شدن پنهان شدی
|
شمس تبریزی به چاهی رفتهای چون یوسفی
|
|
ای تو آب زندگی چون از رسن پنهان شدی
|