ای مهی کاندر نکویی از صفت افزودهای
|
|
تا بسی درهای دولت بر فلک بگشودهای
|
ای بسا کوه احد کز راه دل برکندهای
|
|
ای بسا وصف احد کاندر نظر بنمودهای
|
جانها زنبوروار از عشق تو پران شده
|
|
تا دهان خاکیان را زان عسل آلودهای
|
ای سبک عقلی که از خویشش گرانی دادهای
|
|
وی گران جانی که سوی خویشتن بربودهای
|
شاد با گوش مقیم اندر مقالات الست
|
|
چون ز بیچشمان مقالات خطا بشنودهای
|
در رخ پرزهر دونان کمترک خندیدهای
|
|
هر خسی را از ضرورت در جهان بستودهای
|
فارغی از چرب و شیرین در حلاوتهای خود
|
|
چرب و شیرین باش از خود ز آنک خوش پالودهای
|
ای همه دعویت معنی ای ز معنی بیشتر
|
|
ای دو صد چندانک دعوی کردهای بنمودهای
|
ای که میجویی مثال شمس تبریزی تو هم
|
|
روزگاری میبری و اندر غم بیهودهای
|