ای رها کرده تو باغی از پی انجیرکی
|
|
حور را از دست داده از پی کمپیرکی
|
من گریبان میدرانم حیف میآید مرا
|
|
غمزه کمپیرکی زد بر جوانی تیرکی
|
پیرکی گنده دهانی بسته صد چنگ و جلب
|
|
سر فروکرده ز بامی تا درافتد زیرکی
|
کیست کمپیرک یکی سالوسک بیچاشنی
|
|
تو به تو همچون پیاز و گنده همچون سیرکی
|
میرکی گشته اسیر او گرو کرده کمر
|
|
او به پنهانی همیخندد که ابله میرکی
|
نی به بستان جمال او شکوفه تازهای
|
|
نی به پستان وفای آن سلیطه شیرکی
|
خود ببینی چونک بگشاید اجل چشمت ورا
|
|
رو چو پشت سوسمار و تن سیه چون قیرکی
|
نی خمش کن پند کم ده بند خواجه بس قوی است
|
|
میکشد زنجیر مهرش بیمدد زنجیرکی
|