روز طرب است و سال شادی

روز طرب است و سال شادی کامروز به کوی ما فتادی
تاریکی غم تمام برخاست چون شمع در این میان نهادی
اندیشه و غم چه پای دارد با آن قدح وفا که دادی
ای باده تو از کدام مشکی وی مه به کدام ماه زادی
مستی و خوشی و شادکامی سلطان دلی و کیقبادی
و آن عقل که کدخدای غم بود از ما ستدی به اوستادی
شاباش که پای غم ببستی صد گونه در طرب گشادی