مجلس چو چراغ و تو چو آبی | وز آب چراغ را خرابی | |
خورشید بتافتهست بر جمع | رو تو ز میان که چون سحابی | |
بر خوان منشین که نیک خامی | کو بوی کباب اگر کبابی | |
در پیش شدی که حاجبم من | والله که نه حاجبی حجابی | |
چون حاجب باب را نشانهاست | دانند تو را که از چه بابی | |
گشتی تو سوار اسب چوبین | از جهل به حمله میشتابی | |
یا عشق گزین که هر سه نقد است | یا زهد چو طالب ثوابی | |
با بیداران نشین و برخیز | کاین قافله رفت تو به خوابی | |
از شمس الدین رسی به منزل | و اندر تبریز راه یابی |