چون سوی برادری بپویی | باید که نخست رو بشویی | |
در سر ز خمارت ار صداعی است | تصدیع برادران نجویی | |
یا بوی بغل ز خود برانی | یا ترک کنار دوست گویی | |
در سور مهی بنفشه مویی | کی شرط بود که تو بمویی | |
بی دام اگرت شکار باید | میدانک چو من محال جویی | |
ور گوش تو گرم شد ز مستی | صوفی سماع و های و هویی | |
ور هوش تو بیخبر شد از گوش | یک توی نه ای هزارتویی |