گر وسوسه ره دهی به گوشی | افسرده شوی بدان ز جوشی | |
آن گرمی چشم را که داری | نیش زهر است و شکل نوشی | |
انبار نعیم را زیان چیست | گر خشم گرفت کورموشی | |
آخر چه زیان اگر بیفتد | یک دو مگس از شکرفروشی | |
مر ناقه شیر را چه نقصان | گر دیگ شکست شیردوشی | |
شب بود و زمانه خفته بودند | در هیچ سری نبود هوشی | |
آن شاه ز روی لطف برداشت | سرنای و در او بزد خروشی | |
در خون خودی اگر بمانی | زین پس زان رو به روی پوشی | |
ماییم ز عشق شمس تبریز | هم ناطق عشق هم خموشی |