به کوی دل فرورفتم زمانی | همیجستم ز حال دل نشانی | |
که تا چون است احوال دل من | که از وی در فغان دیدم جهانی | |
ز گفتار حکیمان بازجستم | به هر وادی و شهری داستانی | |
همه از دست دل فریاد کردند | فتادم زین حدیث اندر گمانی | |
ز عقل خود سفر کردم سوی دل | ندیدم هیچ خالی زو مکانی | |
میان عارف و معروف این دل | همیگردد به سان ترجمانی | |
خداوندان دل دانند دل چیست | چه داند قدر دل هر بیروانی | |
ز درگاه خدا یابی دل و بس | نیابی از فلانی و فلانی | |
نیابی دل جز از جبار عالم | شهید هر نشان و بینشانی |