از این تنگین قفص جانا پریدی
|
|
وزین زندان طراران رهیدی
|
ز روی آینه گل دور کردی
|
|
در آیینه بدیدی آنچ دیدی
|
خبرها میشنیدی زیر و بالا
|
|
بر آن بالا ببین آنچ شنیدی
|
چو آب و گل به آب و گل سپردی
|
|
قماش روح بر گردون کشیدی
|
ز گردشهای جسمانی بجستی
|
|
به گردشهای روحانی رسیدی
|
بجستی ز اشکم مادر که دنیاست
|
|
سوی بابای عقلانی دویدی
|
بخور هر دم می شیرینتر از جان
|
|
به هر تلخی که بهر ما چشیدی
|
گزین کن هر چه میخواهی و بستان
|
|
چو ما را بر همه عالم گزیدی
|
از این دیگ جهان رفتی چو حلوا
|
|
به خوان آن جهان زیرا پزیدی
|
اگر چه بیضه خالی شد ز مرغت
|
|
برون بیضه عالم پریدی
|
در این عالم نگنجی زین سپس تو
|
|
همان سو پر که هر دم در مزیدی
|
خمش کن رو که قفل تو گشادند
|
|
اجل بنمود قفلت را کلیدی
|