یا ساقی شرف بشراباتک زندی
|
|
فالراح مع الروح من افضالک عندی
|
برخیز که شورید خرابات افندی
|
|
مستان نگر و نقل و شرابات افندی
|
هر مست درآویخته با مست ز مستی
|
|
گردان شده ساقی به مساقات افندی
|
یک موی نمیگنجد در حلقه مستان
|
|
جز رقص و هیاهوی و مراعات افندی
|
بسم الله ساقی ولی نعمت برخیز
|
|
تا جان بدهیمت به مکافات افندی
|
در هر دو جهان است و نبودهست و نباشد
|
|
جز دیدن روی تو کرامات افندی
|
چون تنگ شکر میر خرابات درآمد
|
|
یا رب چه لطیف است ملاقات افندی
|
میخندد و میگوید من خفته بدم مست
|
|
هیهای شنیدم من و هیهات افندی
|
زان خنده و زان گفتن و زان شیوه شیرین
|
|
صد غلغله در سقف سماوات افندی
|
خورشید ز برق رخ تو چشم ببندد
|
|
کافزون ز زجاجهست و ز مشکات افندی
|
در خانه خمار و خرابات کی دیدهست
|
|
معراج و تجلی و مقامات افندی
|
با مست خرابات خدا تا بنپیچی
|
|
تا وا ننماید همه رگهات افندی
|
در خانه دل کژ مکن آن چانه به افسوس
|
|
کامروز عیان است خفیات افندی
|
روزی که روم جانب دریای معانی
|
|
یاد آیدت این جمله مقالات افندی
|
شاد آمدی ای کان شکر عیب مفرما
|
|
گر بوسه دهد بنده بر آن پات افندی
|
واجب کند ای دوست که آرم به صد اخلاص
|
|
در سایه زلف تو مناجات افندی
|
از مصحف آن روی چو ماه تو بخوانیم
|
|
سوره قصص و نادره آیات افندی
|
مستیم ز جام تو و زان نرگس مخمور
|
|
رستیم به شاهیت ز شهمات افندی
|
عالم همه پرغصه و آن نرگس مخمور
|
|
فارغ ز بدایات و نهایات افندی
|
چون سایه فناییم به خورشید جمالت
|
|
ایمن شده از جمله آفات افندی
|
سرمست بیا جانب بازار نظر کن
|
|
تا راست شود جمله مهمات افندی
|
تا روز اجل هر چه بگوییم ز اشعار
|
|
این است و دگر جمله خرافات افندی
|
سلطان غزلهاست و همه بنده اینند
|
|
هر بیتش مفتاح مرادات افندی
|
من کردم خاموش تو باقیش بفرما
|
|
ای جان اشارات و عبارات افندی
|
شمس الحق تبریز تویی موسی ایام
|
|
بر طور دلم رفته به میقات افندی
|