فی ذم من صرف خلاصة عمره فی العلوم الرسمیة المجازیة

و آن فکر که شد به هیولا صرف صورت نگرفت از آن یک حرف
تصدیق چگونه به این بتوان کاندر ظلمت، برود الوان
علمی که مسائل او این است بی‌شبهه، فریب شیاطین است
تا چند دو اسبه پی‌اش تازی تا کی به مطالعه‌اش نازی؟
وین علم دنی که تو را جان است فضلات فضایل یونان است
خود گو تا چند چو خرمگسان نازی به سر فضلات کسان!
تا چند ز غایت بی‌دینی خشت کتبش بر هم چینی؟
اندر پی آن کتب افتاده پشتی به کتاب خداداده
نی رو به شریعت مصطفوی نی دل به طریقت مرتضوی
نه بهره ز علم فروع و اصول شرمت بادا ز خدا و رسول
ساقی! ز کرم دو سه پیمانه در ده به بهائی دیوانه
زان می که کند مس او اکسیر و «علیه یسهل کل عسیر»
زان می که اگر ز قضا روزی یک جرعه از آن شودش روزی
از صفحه‌ی خاک رود اثرش وز قله‌ی عرش رسد خبرش