من نیت آن کردم تا باشم سودایی

من نیت آن کردم تا باشم سودایی نیت ز کجا گنجد اندر دل شیدایی
مجنونی من گشته سرمایه صد عاقل وین تلخی من گشته دریای شکرخایی
زیر شجر طوبی دیدم صنمی خوبی بس فتنه و آشوبی افکنده ز زیبایی
از من دو جهان شیدا وز من همه سر پیدا فارغ ز شب و فردا چون باشم فردایی
می‌گفت کرایم من وقتی که برآیم من جان کی فزایم من گفتم دلم افزایی
دریای معانی بین بی‌قیمت و بی‌کابین تبریز ز شمس الدین بی‌صورت دریایی