ای بر سر هر سنگی از لعل لبت نوری
|
|
وز شورش زلف تو در هر طرفی سوری
|
در حسن بهشت تو در زیر درختانت
|
|
هر سوی یکی ساقی هر سوی یکی حوری
|
از عشق شراب تو هر سوی یکی جانی
|
|
محبوس یکی خنبی چون شیره انگوری
|
هر صبح ز عشق تو این عقل شود شیدا
|
|
بر بام دماغ آید بنوازد طنبوری
|
ای شادی آن شهری کش عشق بود سلطان
|
|
هر کوی بود بزمی هر خانه بود سوری
|
بگذشتم بر دیری پیش آمد قسیسی
|
|
میزد به در وحدت از عشق تو ناقوری
|
ادریس شد از درسش هر جا که بد ابلیسی
|
|
در صحبت آن کافر شب گشته چون کافوری
|
گفتم ز کی داری این گفتا ز یکی شاهی
|
|
هم عاشق و معشوقی هم ناصر و منصوری
|
یک شاه شکرریزی شمس الحق تبریزی
|
|
جان پرور هر خویشی شور و شر هر دوری
|