ای بر سر بازارت صد خرقه به زناری
|
|
وز روی تو در عالم هر روی به دیواری
|
هر ذره ز خورشیدت گویای اناالحقی
|
|
هر گوشه چو منصوری آویخته بر داری
|
این طرفه که از یک خم هر یک ز میی مستند
|
|
این طرفه که از یک گل در هر قدمی خاری
|
هر شاخ همیگوید من مست شدم دستی
|
|
هر عقل همیگوید من خیره شدم باری
|
گل از سر مشتاقی بدریده گریبانی
|
|
عشق از سر بیخویشی انداخته دستاری
|
از عقل گروهی مست بیعقل گروهی مست
|
|
جز عاقل و لایعقل قومی دگرند آری
|
ماییم چو کوه طور مست از قدح موسی
|
|
بیزحمت فرعونی بیغصه اغیاری
|
ماییم چو می جوشان در خم خراباتی
|
|
گر چه سر خم بسته است از کهگل پنداری
|
از جوشش می کهگل شد بر سر خم رقصان
|
|
والله که از این خوشتر نبود به جهان کاری
|