ای جان و جهان آخر از روی نکوکاری
|
|
یک دم چه زیان دارد گر روی به ما آری
|
ای روی تو چون آتش وی بوی تو چون گل خوش
|
|
یا رب که چه رو داری یا رب که چه بو داری
|
در پیش دو چشم من پیوسته خیال تو
|
|
خوش خواب که میبینم در حالت بیداری
|
دل را چو خیال تو بنوازد مسکین دل
|
|
در پوست نمیگنجد از لذت دلداری
|
قرص قمرت گویم نور بصرت گویم
|
|
جان دگرت گویم یا صحت بیماری
|
از شرم تو شاخ گل سر پیش درافکنده
|
|
وز زاری من بلبل وامانده شد از زاری
|
از جمله ببر زیرا آن جا که تویی و او
|
|
تو نیز نمیگنجی جز او که دهد یاری
|
اندر شکم ماهی دم با کی زند یونس
|
|
جز او کی بود مونس در نیم شب تاری
|
در چشمه سوزن تو خواهی که رود اشتر
|
|
ای بسته تو بر اشتر شش تنگ به سرباری
|
با این همه ای دیده نومید مباش از وی
|
|
چون ابر بهاری کن در عشق گهرباری
|