نه چرخ زمرد را محبوس هوا کردی
|
|
تا صورت خاکی را در چرخ درآوردی
|
ای آب چه میشویی وی باد چه میجویی
|
|
ای رعد چه می غری وی چرخ چه میگردی
|
ای عشق چه میخندی وی عقل چه میبندی
|
|
وی صبر چه خرسندی وی چهره چرا زردی
|
سر را چه محل باشد در راه وفاداری
|
|
جان خود چه قدر باشد در دین جوانمردی
|
کامل صفت آن باشد کو صید فنا باشد
|
|
یک موی نمیگنجد در دایره فردی
|
گه غصه و گه شادی دور است ز آزادی
|
|
ای سرد کسی کو ماند در گرمی و در سردی
|
کو تابش پیشانی گر ماه مرا دیدی
|
|
کو شعشعه مستی گر باده جان خوردی
|
زین کیسه و زان کاسه نگرفت تو را تاسه
|
|
آخر نه خر کوری بر گرد چه میگردی
|
با سینه ناشسته چه سود ز رو شستن
|
|
کز حرص چو جارویی پیوسته در این گردی
|
هر روز من آدینه وین خطبه من دایم
|
|
وین منبر من عالی مقصوره من مردی
|
چون پایه این منبر خالی شود از مردم
|
|
ارواح و ملک از حق آرند ره آوردی
|