ماییم در این گوشه پنهان شده از مستی
|
|
ای دوست حریفان بین یک جان شده از مستی
|
از جان و جهان رسته چون پسته دهان بسته
|
|
دمها زده آهسته زان راز که گفتستی
|
ماییم در این خلوت غرقه شده در رحمت
|
|
دستی صنما دستی میزن که از این دستی
|
عاشق شده بر پستی بر فقر و فرودستی
|
|
ای جمله بلندیها خاک در این پستی
|
جز خویش نمیدیدی در خویش بپیچیدی
|
|
شیخا چه ترنجیدی بیخویش شو و رستی
|
بربند در خانه منمای به بیگانه
|
|
آن چهره که بگشادی و آن زلف که بربستی
|
امروز مکن جانا آن شیوه که دی کردی
|
|
ما را غلطی دادی از خانه برون جستی
|
صورت چه که بربودی در سر بر ما بودی
|
|
برخاستی از دیده در دلکده بنشستی
|
شد صافی بیدردی عقلی که توش بردی
|
|
شد داروی هر خسته آن را که توش خستی
|
ای دل بر آن ماهی زین گفت چه میخواهی
|
|
در قعر رو ای ماهی گر دشمن این شستی
|