خواهم که روم زین جا پایم بگرفتستی
|
|
دل را بربودستی در دل بنشستستی
|
سر سخره سودا شد دل بیسر و بیپا شد
|
|
زان مه که نمودستی زان راز که گفتستی
|
برپر به پر روزه زین گنبد پیروزه
|
|
ای آنک در این سودا بس شب که نخفتستی
|
چون دید که میسوزم گفتا که قلاوزم
|
|
راهیت بیاموزم کان راه نرفتستی
|
من پیش توام حاضر گر چه پس دیواری
|
|
من خویش توام گر چه با جور تو جفتستی
|
ای طالب خوش جمله من راست کنم جمله
|
|
هر خواب که دیدستی هر دیگ که پختستی
|
آن یار که گم کردی عمری است کز او فردی
|
|
بیرونش بجستستی در خانه نجستستی
|
این طرفه که آن دلبر با توست در این جستن
|
|
دست تو گرفتهست او هر جا که بگشتستی
|
در جستن او با او همره شده و میجو
|
|
ای دوست ز پیدایی گویی که نهفتستی
|