گر عشق بزد راهم ور عقل شد از مستی
|
|
ای دولت و اقبالم آخر نه توام هستی
|
رستن ز جهان شک هرگز نبود اندک
|
|
خاک کف پای شه کی باشد سردستی
|
ای طوطی جان پر زن بر خرمن شکر زن
|
|
بر عمر موفر زن کز بند قفص رستی
|
ای جان سوی جانان رو در حلقه مردان رو
|
|
در روضه و بستان رو کز هستی خود جستی
|
در حیرت تو ماندم از گریه و از خنده
|
|
با رفعت تو رستم از رفعت و از پستی
|
ای دل بزن انگشتک بیزحمت لی و لک
|
|
در دولت پیوسته رفتی و بپیوستی
|
آن باده فروش تو بس گفت به گوش تو
|
|
جانها بپرستندت گر جسم بنپرستی
|
ای خواجه شنگولی ای فتنه صد لولی
|
|
بشتاب چه می مولی آخر دل ما خستی
|
گر خیر و شرت باشد ور کر و فرت باشد
|
|
ور صد هنرت باشد آخر نه در آن شستی
|
چالاک کسی یارا با آن دل چون خارا
|
|
تا ره نزدی ما را از پای بننشستی
|
درجست در این گفتن بنمودن و بنهفتن
|
|
یک پرده برافکندی صد پرده نو بستی
|