گر ز تو بوسه ای خرد صد مه و مهر و مشتری
|
|
تا نفروشی ای صنم کز مه و مهر خوشتری
|
ور دو هزار جان و دل بر در تو وطن کند
|
|
در مگشای ای صنم کز دل و جان تو برتری
|
آینه کیست تا تو را در دل خویش جا دهد
|
|
ای صنما به جان تو کینه در بننگری
|
دست مده تو چرخ را تا که به پیش اسب او
|
|
غاشیه تو را کشد بر سر خود به چاکری
|
دولت سنگ پارهای گر چه بیافت چارهای
|
|
در تن خویش بنگرد بیند وصف گوهری
|
ای دل بازشکل من جانب دست عشق او
|
|
با پر عشق او بپر چند به پر خود پری
|
در پی شاه شمس دین تا تبریز میدوان
|
|
لشکر عشق با وی است رو که تو هم ز لشکری
|