تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی
|
|
نم ندهی به کشت من آب به این و آن دهی
|
جان منی و یار من دولت پایدار من
|
|
باغ من و بهار من باغ مرا خزان دهی
|
یا جهت ستیز من یا جهت گریز من
|
|
وقت نبات ریز من وعده و امتحان دهی
|
عود که جود میکند بهر تو دود میکند
|
|
شیر سجود میکند چون به سگ استخوان دهی
|
برگذرم ز نه فلک گر گذری به کوی من
|
|
پای نهم بر آسمان گر به سرم امان دهی
|
عقل و خرد فقیر تو پرورشش ز شیر تو
|
|
چون نشود ز تیر تو آنک بدو کمان دهی
|
در دو جهان بننگرد آنک بدو تو بنگری
|
|
خسرو خسروان شود گر به گدا تو نان دهی
|
جمله تن شکر شود هر که بدو شکر دهی
|
|
لقمه کند دو کون را آنک تواش دهان دهی
|
گشتم جمله شهرها نیست شکر مگر تو را
|
|
با تو مکیس چون کنم گر تو شکر گران دهی
|
گه بکشی گران دهی گه همه رایگان دهی
|
|
یک نفسی چنین دهی یک نفسی چنان دهی
|
مفخر مهر و مشتری در تبریز شمس دین
|
|
زنده شود دل قمر گر به قمر قران دهی
|