دزدید جمله رخت ما لولی و لولی زادهای
|
|
در هیچ مسجد مکر او نگذشته سجادهای
|
خرقه فلک ده شاخ از او برج قمر سوراخ از او
|
|
وای ار بیفتد در کفش چون من سلیمی سادهای
|
زد آتش اندر عود ما بر آسمان شد دود ما
|
|
بشکست باد و بود ما ساقی به نادر بادهای
|
در کار مشکل میکند در بحر منزل میکند
|
|
جان قصه دل میکند کو عاشقی دل دادهای
|
دل داده آن باشد که او در صبر باشد سخت رو
|
|
نی چون تو گوشه گشتهای در گوشهای افتادهای
|
در غصهای افتادهای تا خود کجا دل دادهای
|
|
در آرزوی قحبه یا وسوسه قوادهای
|
شرمی بدار از ریش خود از ریش پرتشویش خود
|
|
بسته دو چشم از عاقبت در هرزه لب گشادهای
|
خوب است عقل آن سری در عاقبت بینی جری
|
|
از حرص وز شهوت بری در عاشقی آمادهای
|
خامش که مرغ گفت من پرد سبک سوی چمن
|
|
نبود گرو در دفتری در حجرهای بنهادهای
|