چو مست روی توام ای حکیم فرزانه

چو مست روی توام ای حکیم فرزانه به من نگر تو بدان چشم‌های مستانه
ز چشم مست تو پیچد دلم که دیوانه است که جنس همدگر افتاد مست و دیوانه
دل خراب مرا بین خوشی به من بنگر که آفتاب نظر خوش کند به ویرانه
بکن نظر که بدان یک نظر که درنگری درخت‌های عجب سر کند ز یک دانه
دو چشم تو عجمی ترک و مست و خون ریزند که می‌زند عجمی تیرهای ترکانه
مرا و خانه دل را چنان به یغما برد که می‌دود حسنک پابرهنه در خانه
به باغ روی تو آییم و خانه برشکنیم هزار خانه چو صحرا کنیم مردانه
صلاح دین تو چو ماهی و فارغی زین شرح که فارغ است سر زلف حور از شانه