دیدم نگار خود را میگشت گرد خانه
|
|
برداشته ربابی میزد یکی ترانه
|
با زخمه چو آتش میزد ترانه خوش
|
|
مست و خراب و دلکش از باده مغانه
|
در پرده عراقی میزد به نام ساقی
|
|
مقصود باده بودش ساقی بدش بهانه
|
ساقی ماه رویی در دست او سبویی
|
|
از گوشهای درآمد بنهاد در میانه
|
پر کرد جام اول زان باده مشعل
|
|
در آب هیچ دیدی کتش زند زبانه
|
بر کف نهاده آن را از بهر دلستان را
|
|
آنگه بکرد سجده بوسید آستانه
|
بستد نگار از وی اندرکشید آن می
|
|
شد شعلهها از آن می بر روی او دوانه
|
میدید حسن خود را میگفت چشم بد را
|
|
نی بود و نی بیاید چون من در این زمانه
|