بازآمد آن مغنی با چنگ سازکرده
|
|
دروازه بلا را بر عشق باز کرده
|
بازار یوسفان را از حسن برشکسته
|
|
دکان شکران را یک یک فراز کرده
|
شمشیر درنهاده سرهای سروران را
|
|
و آن گاهشان ز معنی بس سرفراز کرده
|
خود کشته عاشقان را در خونشان نشسته
|
|
و آن گاه بر جنازه هر یک نماز کرده
|
آن حلقههای زلفت حلق که راست روزی
|
|
ای ما برون حلقه گردن دراز کرده
|
از بس که نوح عشقت چون نوح نوحه دارد
|
|
کشتی جان ما را دریای راز کرده
|
ای یک ختن شکسته ای صد ختن نموده
|
|
وز نیم غمزه ترکی سیصد طراز کرده
|
بخت ابد نهاده پای تو را به رخ بر
|
|
کت بنده کمینم وآنگه تو ناز کرده
|
ای خاک پای نازت سرهای نازنینان
|
|
وز بهر ناز تو حق شکل نیاز کرده
|
ای زرگر حقایق ای شمس حق تبریز
|
|
گاهم چو زر بریده گاهم چو گاز کرده
|