پیغام زاهدان را کمد بلای توبه
|
|
با آن جمال و خوبی آخر چه جای توبه
|
هم زهد برشکسته هم توبه توبه کرده
|
|
چون هست عاشقان را کاری ورای توبه
|
چون از جهان رمیدی در نور جان رسیدی
|
|
چون شمع سر بریدی بشکن تو پای توبه
|
شرط است بیقراری با آهوی تتاری
|
|
ترک خطا چو آمد ای بس خطای توبه
|
در صید چون درآید بس جان که او رباید
|
|
یک تیر غمزه او صد خونبهای توبه
|
چون هر سحر خیالش بر عاشقان بتازد
|
|
گرد غبار اسبش صد توتیای توبه
|
از باده لب او مخمور گشته جانها
|
|
و آن چشم پرخمارش داده سزای توبه
|
تا باغ عاشقان را سرسبز و تازه کردی
|
|
حسنت خراب کرده بام و سرای توبه
|
ای توبه برگشاده بیشمس حق تبریز
|
|
روزی که ره نماید ای وای وای توبه
|