عشق تو از بس کشش جان آمده | کشتگانت شاد و خندان آمده | |
جان شکرخای است لیکن از توش | شکری دیگر به دندان آمده | |
دوش دیدم صورت دل را چنانک | باز خوش بر دست سلطان آمده | |
صید کرده جان هر مشتاق را | پر پرخون سوی جانان آمده | |
جمله جانها سوی تو آید بود | یک جوی زر جانب کان آمده | |
گفتمش از عاشقان این خون ز چیست | ای تو از عشاق و رندان آمده | |
گفت خون باشد زبان عاشقی | عشق را خون است برهان آمده | |
بوی مشک و بوی ریحان لطف ماست | راست گویم نور یزدان آمده | |
درد درد شمس تبریزی مرا | لحظه لحظه گنج درمان آمده |