چشم بگشا جان‌ها بین از بدن بگریخته

چشم بگشا جان‌ها بین از بدن بگریخته جان قفص را درشکسته دل ز تن بگریخته
صد هزاران عقل‌ها بین جان‌ها پرداخته صد هزاران خویشتن بی‌خویشتن بگریخته
گر گریزد صد هزاران جان و دل من فارغم چون درآمد مست و خندان آن ز من بگریخته
صد هزاران تشنه ز استسقا بگفته ترک جان صد هزاران بلبل آن سو از چمن بگریخته