ای دوش ز دست ما رهیده

ای دوش ز دست ما رهیده امشب نرهی به جان و دیده
در پنجه ماست دامن تو ای دست در آستین کشیده
حیلت بگذار و آب و روغن ماییم هریسه رسیده
چشم من و چشم تو حریفند ای چشم ز چشم تو چریده
ای داده مرا شراب گلگون گل از رخ زرد من دمیده
زلف چو رسن چو برفشاندی از عشق چو چنبرم خمیده
رفتی و ز چشم من بریدی خون آید لاشک از بریده
بر گرد خیال تو دوانیم ای بر سر ما غمت دویده
بر روزن تو چرا نپرد مرغی ز قفص به جان رهیده
خامش کردم که جمله عیبیم ای با همه عیبمان خریده