این نیم شبان کیست چو مهتاب رسیده
|
|
پیغامبر عشق است ز محراب رسیده
|
آورده یکی مشعله آتش زده در خواب
|
|
از حضرت شاهنشه بیخواب رسیده
|
این کیست چنین غلغله در شهر فکنده
|
|
بر خرمن درویش چو سیلاب رسیده
|
این کیست بگویید که در کون جز او نیست
|
|
شاهی به در خانه بواب رسیده
|
این کیست چنین خوان کرم باز گشاده
|
|
خندان جهت دعوت اصحاب رسیده
|
جامی است به دستش که سرانجام فقیر است
|
|
زان آب عنب رنگ به عناب رسیده
|
دلها همه لرزان شده جانها همه بیصبر
|
|
یک شمه از آن لرزه به سیماب رسیده
|
آن نرمی و آن لطف که با بنده کند او
|
|
زان نرمی و زان لطف به سنجاب رسیده
|
زان ناله و زان اشک که خشک و تر عشق است
|
|
یک نغمه تر نیز به دولاب رسیده
|
یک دسته کلید است به زیر بغل عشق
|
|
از بهر گشاییدن ابواب رسیده
|
ای مرغ دل ار بال تو بشکست ز صیاد
|
|
از دام رهد مرغ به مضراب رسیده
|
خاموش ادب نیست مثلهای مجسم
|
|
یا نیست به گوش تو خود آداب رسیده
|