کی باشد من با تو باده به گرو خورده
|
|
تو برده و من مانده من خرقه گرو کرده
|
در می شده من غرقه چون ساغر و چون کوزه
|
|
با یار درافتاده بیحاجب و بیپرده
|
صد نوش تو نوشیده تشریف تو پوشیده
|
|
صد جوش بجوشیده این عالم افسرده
|
از نور تو روشن دل چون ماه ز نور خور
|
|
وز بوی گلت خوشدل چون روغن پرورده
|
تا خود چه فسون گفتی با گل که شد او خندان
|
|
تا خود چه جفا گفتی با خارک پژمرده
|
یک لحظه بخندانی یک لحظه بگریانی
|
|
ای نادره صنعتها در صنع درآورده
|
عاقل ز تو نازارد زان روی که زشت آید
|
|
ظلمت ز مه آشفته خاری ز گل آزرده
|
بس غصه رسول آمد از منعم و میگوید
|
|
ده مرده شکر خوردی بگذار یکی مرده
|
پس فکر چو بحر آمد حکمت مثل ماهی
|
|
در فکر سخن زنده در گفت سخن مرده
|
نی فکر چو دام آمد دریا پس این دام است
|
|
در دام کجا گنجد جز ماهی بشمرده
|
پس دل چو بهشتی دان گفتار زبان دوزخ
|
|
وین فکر چو اعرافی جای گنه و خرده
|