جان ما را هر نفس بستان نو | گوش ما را هر نفس دستان نو | |
ماهیانیم اندر آن دریا که هست | روز روزش گوهر و مرجان نو | |
تا فسون هیچ کس را نشنوی | این جهان کهنه را برهان نو | |
عیش ما نقد است وآنگه نقد نو | ذات ما کان است وآنگه کان نو | |
این شکر خور این شکر کز ذوق او | میدهد اندر دهان دندان نو | |
جمله جان شو ار کسی پرسد تو را | تو کیی گو هر زمانی جان نو | |
من زمین را لقمهام لیکن زمین | رویدش زین لقمه صد لقمان نو | |
زرد گشتی از خزان غمگین مشو | در خزان بین تاب تابستان نو |