دیدی که چه کرد آن پری رو | آن ماه لقای مشتری رو | |
گشتند بتان همه نگونسار | در حسن خلیل آزری رو | |
شد کفر چو شمعهای ایمان | کورد به سوی کافری رو | |
شد جمله جهان بهشت خندان | زان سرو روان عبهری رو | |
دارد دو هزار سحر مطلق | وای ار آرد به ساحری رو | |
افروخت بهار چون گل سرخ | بر رغم دل مزعفری رو | |
کافور نثار کرد خورشید | بر چهره شام عنبری رو | |
شد شیشه زرد همچو لاله | زان باده لعل احمری رو | |
فربه شد عشق و زفت و لمتر | بنهاد خرد به لاغری رو | |
بر باده لعل زد رخ من | تا چند نهد به زرگری رو | |
بس کن هله فتنه را مشوران | یا برگردان ز شاعری رو |