دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد | شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد | |
آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید | تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد | |
مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق | راه مستانه زد و چاره مخموری کرد | |
نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود | آن چه با خرقه زاهد می انگوری کرد | |
غنچه گلبن وصلم ز نسیمش بشکفت | مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد | |
حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود | عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد |