ای یار قلندردل دلتنگ چرایی تو
|
|
از جغد چه اندیشی چون جان همایی تو
|
بخرام چنین نازان در حلقه جانبازان
|
|
ای رفته برون از جا آخر به کجایی تو
|
دادهست ز کان تو لعل تو نشانیها
|
|
آن گوهر جانی را آخر ننمایی تو
|
بس خوب و لطیفی تو بس چست و ظریفی تو
|
|
بس ماه لقایی تو آخر چه بلایی تو
|
ای از فر و زیبایی وز خوبی و رعنایی
|
|
جان حلقه به گوش تو در حلقه نیایی تو
|
ای بنده قمر پیشت جان بسته کمر پیشت
|
|
از بهر گشاد ما دربند قبایی تو
|
از دل چو ببردی غم دل گشت چو جام جم
|
|
وین جام شود تابان ای جان چو برآیی تو
|
هر روز برآیی تو بازیب و فر آیی تو
|
|
در مجلس سرمستان باشور و شر آیی تو
|
شمس الحق تبریزی ای مایه بینایی
|
|
نادیده مکن ما را چون دیده مایی تو
|