کی ز جهان برون شود جزو جهان هله بگو
|
|
کی برهد ز آب نم چون بجهد یکی ز دو
|
هیچ نمیرد آتشی ز آتش دیگر ای پسر
|
|
ای دل من ز عشق خون خون مرا به خون مشو
|
چند گریختم نشد سایه من ز من جدا
|
|
سایه بود موکلم گر چه شوم چو تار مو
|
نیست جز آفتاب را قوت دفع سایهها
|
|
بیش کند کمش کند این تو ز آفتاب جو
|
ور دو هزار سال تو در پی سایه میدوی
|
|
آخر کار بنگری تو سپسی و پیش او
|
جرم تو گشت خدمتت رنج تو گشت نعمتت
|
|
شمع تو گشت ظلمتت بند تو گشت جست و جو
|
شرح بدادمی ولی پشت دل تو بشکند
|
|
شیشه دل چو بشکنی سود نداردت رفو
|
سایه و نور بایدت هر دو به هم ز من شنو
|
|
سر بنه و دراز شو پیش درخت اتقوا
|
چون ز درخت لطف او بال و پری برویدت
|
|
تن زن چون کبوتران بازمکن بقوبقو
|
چغز در آب میرود مار نمیرسد بدو
|
|
بانگ زند خبر کند مار بداندش که کو
|
گر چه که چغز حیله گر بانگ زند چو مار هم
|
|
آن دم سست چغزیش بازدهد ز بانگ بو
|
چغز اگر خمش بدی مار شدی شکار او
|
|
چونک به کنج وارود گنج شود جو و تسو
|
گنج چو شد تسوی زر کم نشود به خاک در
|
|
گنج شود تسوی جان چون برسد به گنج هو
|
ختم کنم بر این سخن یا بفشارمش دگر
|
|
حکم تو راست من کیم ای ملک لطیف خو
|