بوسه بده خویش را ای صنم سیمتن
|
|
ای به خطا تو مجوی خویشتن اندر ختن
|
گر به بر اندرکشی سیمبری چون تو کو
|
|
بوسه جان بایدت بر دهن خویش زن
|
بهر جمال تو است جندره حوریان
|
|
عکس رخ خوب توست خوبی هر مرد و زن
|
پرده خوبی تو شقه زلف تو است
|
|
ور نه برون تافتی نور تو ای خوش ذقن
|
آمد نقاش تن سوی بتان ضمیر
|
|
دست و دلش درشکست باز بماندش دهن
|
این قفص پرنگار پرده مرغ دل است
|
|
دل تو بنشناختی از قفص دل شکن
|
پرده برانداخت دل از گل آدم چنانک
|
|
سجده درآمد ملک گشت به دل مفتتن
|
واسطه برخاستی گر نفسی ترک عشق
|
|
پیش نشستی به لطف کای چلپی کیمسن
|
چشم شدی غیب بین گر نظر شمس دین
|
|
مفخر تبریزیان بر تو شدی غمزه زن
|