هله نیم مست گشتم قدحی دگر مدد کن
|
|
چو حریف نیک داری تو به ترک نیک و بد کن
|
منگر که کیست گریان ز جفا و کیست عریان
|
|
نه وصی آدمی تو بنشین و کار خود کن
|
نظری به سوی می کن به نوای چنگ و نی کن
|
|
نظری دگر به سوی رخ یار سروقد کن
|
شکرت چو آرزو شد ز لب شکرفروشش
|
|
چو عباس دبس زودتر ز شکرفروش کدکن
|
نه که کودکم که میلم به مویز و جوز باشد
|
|
تو مویز و جوز خود را بستان در آن سبد کن
|
شکر خوش تبرزد که هزار جان به ارزد
|
|
حسد ار کنی تو باری پی آن شکر حسد کن
|
به بت شکرفشان شو ز لبش شکرستان شو
|
|
جهت قران ماهش چو منجمان رصد کن
|
چو رسید ماه روزه نه ز کاسه گو نه کوزه
|
|
پس از این نشاط و مستی ز صراحی ابد کن
|
به سماع و طوی بنشین به میان کوی بنشین
|
|
که کسی خورت نبیند طرب از می احد کن
|
چو عروس جان ز مستی برسد به کوی هستی
|
|
خورشش از این طبق ده تتقش هم از خرد کن
|
ز سخن ملول گشتی که کسیت نیست محرم
|
|
سبک آینه بیان را تو بگیر و در نمد کن
|