بده آن مرد ترش را قدحی ای شه شیرین
|
|
صدقات تو روان است به هر بیوه و مسکین
|
صدقات تو لطیف است توان خورد دو صد من
|
|
که نداند لب بالا و نجنبد لب زیرین
|
هله ای باغ نگویی به چه لب باده کشیدی
|
|
مگر اشکوفه بگوید پنهان با گل و نسرین
|
چه شراب است کز آن بو گلتر آهوی ناف است
|
|
به زمستان نه که دیدی همه را چون سگ گرگین
|
هله تا جمع رسیدن بده آن می به کف من
|
|
پس من زهره بنوشد قدح از ساعد پروین
|
وگر آن مست نهد سر که رباید ز تو ساغر
|
|
مده او را تو مرا ده که منم بر در تحسین
|
چه کند باده حق را جگر باطل فانی
|
|
چه شناسد مه جان را نظر و غمزه عنین
|
هنر و زر چو فزون شد خطر و خوف کنون شد
|
|
ملکان را تب لرز است و حریر است نهالین
|
چو مه توبه درآمد مه توبه شکن آمد
|
|
شکنش باد همیشه تو بگو نیز که آمین
|