دی از کرم داور دوران کردم | سودی و زیان نیز دو چندان کردم | |
طالع بنگر که بر در حاتم دهر | رفتم که کنم فایدهی نقصان کردم |
□
آن خسرو فرهاد لقب کز ره جود | هر ساتل به من تفقدی میفرمود | |
بیلطفیش امسال اگر وزن کنم | هم سنگ به کوه بیستون خواهد بود |
□
آن ابر عطا که حاتمش کرده سجود | پیوسته چو بسته بر رخ مادر جود | |
ناچار ما چار شدیم از کرمش | راضی و ازو نیامد آن هم به وجود |
□
هرنجم که بر فلک رود زایت وی | رجعت کند اختلال در رفعت وی | |
نواب ولی نجم غرایب اثریست | که آثار سعادتست در رجعت وی |
□
آصف که مهین سواد اقلیم بقاست | وز آصفیش سلطنت ایمن ز فناست | |
تا عارضه در خانهی دو روزش ننشاند | معلوم نشد که سلطنت از که به پاست |
□
در عهد تو کامرانی خواهم کرد | از عمر گروستانی خواهم کرد | |
دست چو ز تحفه کوتهست از پی عذر | در پای تو جان فشانی خواهم کرد |
□
ای کرده قدوم تو سرافراز مرا | وز یک جهتان ساختهی ممتاز مرا | |
از خاک مذلتم چو برداشتهای | یک باره نگهدار و مینداز مرا |
□
گفتند ز حادثات این دیر خراب | بر بستر درد رفته پای تو به خواب | |
دست الم تو را خدا برتابد | تا پای سلامتت درآید به رکاب |
□
از الفت درد اگرچه کلفت داری | صد شکر که بر علاج قدرت داری | |
آن پای که بر بستر درد است امروز | فرداست که در رکاب صحت داری |
□
آزار تو دور از تن زیبای تو باد | بهبود تو خاطر اعدای تو باد | |
ای سیم بدن | آشوب فکن |