رباعیات

دی از کرم داور دوران کردم سودی و زیان نیز دو چندان کردم
طالع بنگر که بر در حاتم دهر رفتم که کنم فایده‌ی نقصان کردم

آن خسرو فرهاد لقب کز ره جود هر ساتل به من تفقدی می‌فرمود
بی‌لطفیش امسال اگر وزن کنم هم سنگ به کوه بیستون خواهد بود

آن ابر عطا که حاتمش کرده سجود پیوسته چو بسته بر رخ مادر جود
ناچار ما چار شدیم از کرمش راضی و ازو نیامد آن هم به وجود

هرنجم که بر فلک رود زایت وی رجعت کند اختلال در رفعت وی
نواب ولی نجم غرایب اثریست که آثار سعادتست در رجعت وی

آصف که مهین سواد اقلیم بقاست وز آصفیش سلطنت ایمن ز فناست
تا عارضه در خانه‌ی دو روزش ننشاند معلوم نشد که سلطنت از که به پاست

در عهد تو کامرانی خواهم کرد از عمر گروستانی خواهم کرد
دست چو ز تحفه کوتهست از پی عذر در پای تو جان فشانی خواهم کرد

ای کرده قدوم تو سرافراز مرا وز یک جهتان ساخته‌ی ممتاز مرا
از خاک مذلتم چو برداشته‌ای یک باره نگهدار و مینداز مرا

گفتند ز حادثات این دیر خراب بر بستر درد رفته پای تو به خواب
دست الم تو را خدا برتابد تا پای سلامتت درآید به رکاب

از الفت درد اگرچه کلفت داری صد شکر که بر علاج قدرت داری
آن پای که بر بستر درد است امروز فرداست که در رکاب صحت داری

آزار تو دور از تن زیبای تو باد بهبود تو خاطر اعدای تو باد
ای سیم بدن آشوب فکن