دیر آمده‌ای مرو شتابان

دیر آمده‌ای مرو شتابان ای رفتن تو چو رفتن جان
دیر آمدن و شتاب رفتن آیین گل است در گلستان
گفتی چونی چنانک ماهی افتاده میان ریگ سوزان
چون باشد شهر شهریارا بی دولت داد و عدل سلطان
من بی‌تو نیم ولیک خواهم آن باتویی که هست پنهان
شب پرتو آفتاب هم هست خاصه به تموز گرم و تفسان
قانع نشود به گرمی او جز خفاشی ز بیم مرغان
گرمی خواهند و روشنی هم مرغان که معودند با آن
ما وصف دو جنس مرغ گفتیم بنگر ز کدامی ای غزل خوان