هر شب که بود قاعده سفره نهادن

هر شب که بود قاعده سفره نهادن ما را ز خیال تو بود روزه گشادن
ای لطف تو را قاعده بر روزه گشایان مانند مسیحا ز فلک مایده دادن
چون قوت دل از مطبخ سودای تو باشد باید به میان رفتن و در لوت فتادن
ما را هم از آن آتش دل آب حیات است بر آتش دل شاد بسوزیم چو لادن
کار حیوان است نه کار دل و جان است در خاک بپوسیدن و از خاک بزادن